رفت بسلامت
منکه خدا نیستم بگویم صد بار اگر توبه شکستی باز گرد آنکه رفت به حرمت آنچه با خود برد حق بازگشت ندارد رفتنش مردانه نبود لااقل مرد باشد برنگردد
جرم من بی پولی بود عروسک قصه ام پرید
دارا که باشی سارا با پای خودش می آید
به تاوان دل شکسته ام هزاران دل خواهم شکست گناهش پای کسی که دلم راشکست
مدتی است نه به آمدن کسی دلخوشم و نه از رفتن کسی دلگیر
بی کسی هم عالمی دارد
خجالت میکشم به مادرم بگویم آنکه بخاطرش دلت را شکستم تنهایم گذاشت
مادرم میگفت عاشقی یک شب است ولی پشیمانی هزار شب
اما من هزار شب است پشیمانم که چرا عاشق نشدم
گفت پای رفتن ندارم،راست میگفت؟
بهتر از من را که دید با سر رفت
مرا بی وفا خطاب میکنند
اما ای کاش میگفتند
من بی وفای کدام با وفا بودم..؟
راهتو عوضی برو
ولی با عوضی را نرو
وقتی رفت گفت تو را هم می برم
با خوشحالی گفتم کجا؟
گفت از یادم
حکایت عجیبیست رفتار ما آدم ها
خدا میبیند و فاش نمیکند
مردم نمی بینند و فریاد می زنند
در زندگی به هیچکس اعتماد نکن
آینه با تمام یک رنگیش دست چپ و راست را به تو اشتباه نشان میدهد
اين روز ها پشت دوستتدارم هاي آدم ها هم نوشته شده است ساخت چين
اين دنيا اگر مرد بود نامش زنانه نبود
سلامتي سربازي كه مرخصي داره ولي جايي واسه رفتن نداره
نگران من نباش
چشمان وحشی مرا هیچ نگاه هرزه ای رام نخواهد کرد
نگران خودت باش که با هر لبخندی دلت می لرزد
میدانم کهنه شده ام
آنقدر گردوغبار رویم نشسته که میشود رویم یادگاری نوشت
همه نوشتندورفتند به گمانم تو هم مینویسی و ...